شکل گیری دنیای غرب(قسمت پنجم)- پراکندگی قدرت در قرون وسطی
در قرون وسطي قدرت سياسي پراكنده بود و بين فئودالهاي زميندار، امپراطور و كليسا تقسيم شده بود و پراكندگي قدرت از شكل گيري نظام هاي سياسي استبدادي جلوگيري ميكرد. عدم شكل گيري نظامهاي استبدادي به شيوه استبداد شرقي ريشه در ويژگيهاي خاص جغرافيايي در اروپا داشت .
پس از تهاجم ژرمنها به امپراطوري روم، مدنيت و شهر نشيني در اروپاي غربي رو به افول رفت و حيات اقتصادي از شهر به روستا منتقل شد. پس از آن تهاجم مجارها که ریشه در اقوام تاتار آسیای میانه داشتند به همراه حملات مکرر واکینگها به سواحل و نقاط مسکونی ، مدنیت و امنیت به میزان زیادی کاهش یافت . همچنین مهاجرت اقوام مختلف و سرگردان ،با خود قتل وغارت را به ارمغان می آورد .
در این هنگام اسکاندیناوی بصورت کنام مشتی دزدان دریایی درآمده بود . بریتانیا توسط آنگلها و ساکسونها لگد مال شده بود . اسپانیا میان ویزیگوتها و مورهای عرب تبار دوپاره شده بود . ایتالیا نیز به دلیل مبارزه طولانی میان گوتها و امپراطوری بیزانس دچار تلاشیِ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی بود . تسلط مسلمانان بر سیسیل و دریای مدیترانه نیز فشار سنگینی بر مردمان غرب اروپا بود
********
اما از قرن دهم میلادی با فروكش كردن سيل مهاجرتها و از بين رفتن خطر تهاجم مجارها و وايكينگها و با تثبيت نظام فئوداليسم رفته رفته توليدات كشاورزي رو به افزايش گذاشت و به تبع آن جمعیت هم افزايش يافت. در اروپا بخصوص در اروپاي شمالي وجود رطوبت كافي و منابع آب فراوان باعث ميشد كه زمينهاي كشاورزي بسيار نزديك به هم و در امتداد يكديگر باشند. همين ويژگي باعث نزديك بودن روستاها و واحدهاي نيمه منزوي فئودالي به يكديگر بود. تراكم زمينهاي كشاورزي و نزديك بودن مراكز جمعيتي در هر ناحيه، دفاع از آنها را در مقابل تهاجم همسايگان آسان ميكرد. از سوي ديگر حاصلخيزي زمين و وسعت زمينها موجب ميشد كه مازاد محصول هر واحد فئودالي بقدري باشد كه هر خاوند یا دوک محلی بتواند نيروي كافي جهت دفاع از قلمرو خود را فراهم نمايد.
سنتها و رسوم فئودالي اجازه تقسيم زمينها بين وارثين را نمي داد و همه ملك فئودالي پس از مرگ خاوند به فرزند ارشد ميرسيد. همين كار از تقسيم املاك بزرگ فئودالي و قطعه قطعه شدن آنها جلوگيري ميكرد. بدينگونه در قرون وسطي طبقه اي از زمينداران موروثي در اروپا بوجود آمد كه هر يك از آنها در ناحيه تحت تسلط خود قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي را در دست داشت. اين سيستم زمينداري در قرون وسطي چنان تثبيت شد كه هيچ پادشاهي نمي توانست بدون اينكه خود را با خطر جدي مواجه كند املاك دوکها یا خاوندهاي زميندار را مصادره كند و يا مزاحمت جدي براي آنها فراهم نمايد. بر خلاف نظام استبداد شرقي كه زمينداران قدرت خود را از پادشاه ميگرفتند و وابسته به سلطنت بودند در اروپاي قرون وسطي فئودالهاي زميندار قدرت خود را مديون پادشاه يا امپراطور نبودند. بلكه بر عكس قدرت پادشاه متكي به آنها بود. سلاطين اروپا همانند فئودالهاي زميندار تنها دراملاك خود صاحب قدرت بي چون و چرا بودند و تسلط زيادي بر خاوندهاي بزرگ نداشتند. در حقيقت نظامهاي سلطنتي در اروپا از به هم پيوستن تعداد زيادي از فئودالهاي بزرگ بوجود مي آمدند كه ويژگيهاي نژادي، زباني و فرهنگي آنها را به يكديگر نزديك ميكرد. در قرون وسطي هنوز مليت سازمان يافته وجود نداشت و دولت ملت هاي اروپايي كه بعد ها بوجود آمد هنوز شكل نگرفته بود. نزديك شدن زمينداران بزرگ در برخي نواحي كه داراي ويژگي نژادي و فرهنگي مشترك بودند و ايجاد نظام پادشاهي مثلاً در كشوري مانند فرانسه براي جلوگيري از توسعه طلبي قدرت امپراطوري اسپانيا بود كه با ايجاد يك نيروي نظامي واحد ميتوانستند جلو توسعه طلبي آنرا بگيرند.
در قرون وسطي، كليسا نيز قدرت مهمي در اروپا بود. پس از هجوم ژرمنها به ايتاليا، كليسا تنها نهادي بود كه از خطر تاراج و چپاول آنها در امان ماند. كليسا توانست با سازمان دادن به خود تا حدودي جاي خالي امپراطوري رم را پر نمايد و تبديل به قدرت سياسي و اجتماعي مهمي شود. قدرت كليسا به حدي افزايش يافت كه در قرون وسطي همواره بين امپراطوران و سپس سلاطين كشمكش آشكاري با كليسا بر سر تصاحب قدرت وجود داشت. بنابر اين در قرون وسطي كليسا يكي از منابع مهم قدرت به شمار ميرفت كه به موازات قدرتهاي ديگر حاكم بر اروپا از تمركز قدرت در يك نهاد جلوگيري ميكرد .
با توجه به اين شرايط در قرون وسطي نوعي تعادل و موازنه قوا بين فئودالهاي زميندار، امپراطور، سلاطين و كليسا وجود داشت. همين پراكندگي قدرت مانع مهمي در شكل گيري نظامهاي استبدادي به شيوه استبداد شرقي بود .
Https://telegram.me/andishehroshanma
پس از تهاجم ژرمنها به امپراطوري روم، مدنيت و شهر نشيني در اروپاي غربي رو به افول رفت و حيات اقتصادي از شهر به روستا منتقل شد. پس از آن تهاجم مجارها که ریشه در اقوام تاتار آسیای میانه داشتند به همراه حملات مکرر واکینگها به سواحل و نقاط مسکونی ، مدنیت و امنیت به میزان زیادی کاهش یافت . همچنین مهاجرت اقوام مختلف و سرگردان ،با خود قتل وغارت را به ارمغان می آورد .
در این هنگام اسکاندیناوی بصورت کنام مشتی دزدان دریایی درآمده بود . بریتانیا توسط آنگلها و ساکسونها لگد مال شده بود . اسپانیا میان ویزیگوتها و مورهای عرب تبار دوپاره شده بود . ایتالیا نیز به دلیل مبارزه طولانی میان گوتها و امپراطوری بیزانس دچار تلاشیِ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی بود . تسلط مسلمانان بر سیسیل و دریای مدیترانه نیز فشار سنگینی بر مردمان غرب اروپا بود
********
اما از قرن دهم میلادی با فروكش كردن سيل مهاجرتها و از بين رفتن خطر تهاجم مجارها و وايكينگها و با تثبيت نظام فئوداليسم رفته رفته توليدات كشاورزي رو به افزايش گذاشت و به تبع آن جمعیت هم افزايش يافت. در اروپا بخصوص در اروپاي شمالي وجود رطوبت كافي و منابع آب فراوان باعث ميشد كه زمينهاي كشاورزي بسيار نزديك به هم و در امتداد يكديگر باشند. همين ويژگي باعث نزديك بودن روستاها و واحدهاي نيمه منزوي فئودالي به يكديگر بود. تراكم زمينهاي كشاورزي و نزديك بودن مراكز جمعيتي در هر ناحيه، دفاع از آنها را در مقابل تهاجم همسايگان آسان ميكرد. از سوي ديگر حاصلخيزي زمين و وسعت زمينها موجب ميشد كه مازاد محصول هر واحد فئودالي بقدري باشد كه هر خاوند یا دوک محلی بتواند نيروي كافي جهت دفاع از قلمرو خود را فراهم نمايد.
سنتها و رسوم فئودالي اجازه تقسيم زمينها بين وارثين را نمي داد و همه ملك فئودالي پس از مرگ خاوند به فرزند ارشد ميرسيد. همين كار از تقسيم املاك بزرگ فئودالي و قطعه قطعه شدن آنها جلوگيري ميكرد. بدينگونه در قرون وسطي طبقه اي از زمينداران موروثي در اروپا بوجود آمد كه هر يك از آنها در ناحيه تحت تسلط خود قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي را در دست داشت. اين سيستم زمينداري در قرون وسطي چنان تثبيت شد كه هيچ پادشاهي نمي توانست بدون اينكه خود را با خطر جدي مواجه كند املاك دوکها یا خاوندهاي زميندار را مصادره كند و يا مزاحمت جدي براي آنها فراهم نمايد. بر خلاف نظام استبداد شرقي كه زمينداران قدرت خود را از پادشاه ميگرفتند و وابسته به سلطنت بودند در اروپاي قرون وسطي فئودالهاي زميندار قدرت خود را مديون پادشاه يا امپراطور نبودند. بلكه بر عكس قدرت پادشاه متكي به آنها بود. سلاطين اروپا همانند فئودالهاي زميندار تنها دراملاك خود صاحب قدرت بي چون و چرا بودند و تسلط زيادي بر خاوندهاي بزرگ نداشتند. در حقيقت نظامهاي سلطنتي در اروپا از به هم پيوستن تعداد زيادي از فئودالهاي بزرگ بوجود مي آمدند كه ويژگيهاي نژادي، زباني و فرهنگي آنها را به يكديگر نزديك ميكرد. در قرون وسطي هنوز مليت سازمان يافته وجود نداشت و دولت ملت هاي اروپايي كه بعد ها بوجود آمد هنوز شكل نگرفته بود. نزديك شدن زمينداران بزرگ در برخي نواحي كه داراي ويژگي نژادي و فرهنگي مشترك بودند و ايجاد نظام پادشاهي مثلاً در كشوري مانند فرانسه براي جلوگيري از توسعه طلبي قدرت امپراطوري اسپانيا بود كه با ايجاد يك نيروي نظامي واحد ميتوانستند جلو توسعه طلبي آنرا بگيرند.
در قرون وسطي، كليسا نيز قدرت مهمي در اروپا بود. پس از هجوم ژرمنها به ايتاليا، كليسا تنها نهادي بود كه از خطر تاراج و چپاول آنها در امان ماند. كليسا توانست با سازمان دادن به خود تا حدودي جاي خالي امپراطوري رم را پر نمايد و تبديل به قدرت سياسي و اجتماعي مهمي شود. قدرت كليسا به حدي افزايش يافت كه در قرون وسطي همواره بين امپراطوران و سپس سلاطين كشمكش آشكاري با كليسا بر سر تصاحب قدرت وجود داشت. بنابر اين در قرون وسطي كليسا يكي از منابع مهم قدرت به شمار ميرفت كه به موازات قدرتهاي ديگر حاكم بر اروپا از تمركز قدرت در يك نهاد جلوگيري ميكرد .
با توجه به اين شرايط در قرون وسطي نوعي تعادل و موازنه قوا بين فئودالهاي زميندار، امپراطور، سلاطين و كليسا وجود داشت. همين پراكندگي قدرت مانع مهمي در شكل گيري نظامهاي استبدادي به شيوه استبداد شرقي بود .
Https://telegram.me/andishehroshanma
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۶ ساعت 21:57 توسط mehran
|