شکل گیری فئودالیسم در قرون وسطی
گرچه در قرن نهم میلادی شارلمانی توانست برای مدتی کوتاه بر مرده ریگ امپراطوری روم حکومتی مقتدر تأسیس کند اما اروپا ظرف چند قرن دچار چنان بربربتی شده بود که پس از مرگ وی حکومتش متلاشی شد و نا امنی و هرج و مرج برسراسر اروپا سایه افکند.
این دوره ناامنی که سرشار از خشونت بود حیات عقلانی و اقتصادی اروپا را به حضیض ذلت کشانده بود . بربریت و خشونت چنان شدید بود که کار و تجارت به میزان زیادی کاهش یافته و حکومتها دیگر قادر به حفظ جان و مال مردم نبودند و از تأمین امنیت کار و تجارت عاجز بودند. موانعی که در راه تجارت پدید آمده بود قصرهای اعیانی را مجبور کرده بود که از لحاظ اقتصادی درصدد خودکفایی برآیند. بسیاری از چیزهایی که قبلاً در شهرها تهیه میشد در این هنگام در املاک بزرگ اربابی تهیه میشد. در شرایط عدم وجود یک حکومت مقتدر و نیرومند، مردم با رضایت خاطر حاضر بودند به خدمت یک زورمند محلی یا فرد مقتدری که قدرت رهبری آنها را داشته باشد و بتواند امنیت جانی و مالی آنها را تأمین کند در آیند.
در اقتصادی که در اثر قرنها کوچ ، تجاوز، غارت و جنگ تکه پاره شده بود و بصورت ابتدایی درآمده بود جامعه فقط در صورتی مجال بقا داشت که از استقلال محلی و خواربارو سپاهیان محلی برخوردار باشد. آنها که میتوانستند به تدارک دفاع و کشاورزی بپردازند تبدیل به خاوندهای طبیعی زمین شدند. بدین ترتیب مالکیت و اداره زمین منبع ثروت و قدرت گشت و عصر ملاکین اشرافی آغاز شد که مقدر بود تا ظهور انقلاب صنعتی ادامه یابد.
به این ترتیب شالوده های نظام سیاسی و اقتصادی فئودالیسم در حال شکل گیری بود. فئودالیسم عبارت بود از انقیاد اقتصادی و بستن بیعت نظامی با شخصی با قدرت بیشتر در برابر تشکیلات اقتصادی و حراست نظامی، اصل اساسی فئودالیسم عبارت بود از تعهدات متقابل .
سرف یا واسال از لحاظ اقتصادی و نظامی به خاوند متعهد بود و به همین ترتیب خاوند در برابر سرور متبوع یا خاوند عالی رتبه تر خویش .او هم به نوبت در مقابل پادشاه یا امپراطور.
پادشاهان فئودال اروپا بیشتر نماینده واسالهای خود بودند و با رعایای خود ارتباط مستقیم نداشتند . این قبیل شاهان اغلب منتخب و موردنظر روحانیون بلند پایه و اعیان و اشراف زمیندار بودند. اختیارات مستقیم آنها محدود به قلمروملک فئودالی که متعلق به شخص آنها بود میشد. در خارج از قلمروملک فئودالی مربوط به پادشاه ، سرفها وابسته به ارباب فئودال خود بودند. زیرا ارباب محلی ، حافظ جان و مال آنها بود نه پادشاهی که بعلت دوری مسافت یا عدم توانایی و کمبود قوای لشکری خود قدرت حفظ و حراست از آنها رانداشت.
در این فئودالیسمی که صورت کمال به خود گرفته بود پادشاه حکم واسطه ای را داشت که در موارد اختلاف بین امرا میان آنها میانجیگری میکرد. وی در جنگ و صلح متکی به کمک نظامی یا خدمات سیاسی امرای فئودالی بود که به ندرت میتوانستند بیش از چهل روز از سال را مسلح به خدمت پادشاه حاضر باشند و مابقی ایام سال را به توطئه برای خلع وی مشغول بودند.
پس پادشاه دارای قدرت محدودی بود به همین جهت فئودالیسم در قرون وسطی بسیار متفاوت بود با فئودالیسم در کشورهای شرقی .
Https://telegram.me/andishehroshanma
این دوره ناامنی که سرشار از خشونت بود حیات عقلانی و اقتصادی اروپا را به حضیض ذلت کشانده بود . بربریت و خشونت چنان شدید بود که کار و تجارت به میزان زیادی کاهش یافته و حکومتها دیگر قادر به حفظ جان و مال مردم نبودند و از تأمین امنیت کار و تجارت عاجز بودند. موانعی که در راه تجارت پدید آمده بود قصرهای اعیانی را مجبور کرده بود که از لحاظ اقتصادی درصدد خودکفایی برآیند. بسیاری از چیزهایی که قبلاً در شهرها تهیه میشد در این هنگام در املاک بزرگ اربابی تهیه میشد. در شرایط عدم وجود یک حکومت مقتدر و نیرومند، مردم با رضایت خاطر حاضر بودند به خدمت یک زورمند محلی یا فرد مقتدری که قدرت رهبری آنها را داشته باشد و بتواند امنیت جانی و مالی آنها را تأمین کند در آیند.
در اقتصادی که در اثر قرنها کوچ ، تجاوز، غارت و جنگ تکه پاره شده بود و بصورت ابتدایی درآمده بود جامعه فقط در صورتی مجال بقا داشت که از استقلال محلی و خواربارو سپاهیان محلی برخوردار باشد. آنها که میتوانستند به تدارک دفاع و کشاورزی بپردازند تبدیل به خاوندهای طبیعی زمین شدند. بدین ترتیب مالکیت و اداره زمین منبع ثروت و قدرت گشت و عصر ملاکین اشرافی آغاز شد که مقدر بود تا ظهور انقلاب صنعتی ادامه یابد.
به این ترتیب شالوده های نظام سیاسی و اقتصادی فئودالیسم در حال شکل گیری بود. فئودالیسم عبارت بود از انقیاد اقتصادی و بستن بیعت نظامی با شخصی با قدرت بیشتر در برابر تشکیلات اقتصادی و حراست نظامی، اصل اساسی فئودالیسم عبارت بود از تعهدات متقابل .
سرف یا واسال از لحاظ اقتصادی و نظامی به خاوند متعهد بود و به همین ترتیب خاوند در برابر سرور متبوع یا خاوند عالی رتبه تر خویش .او هم به نوبت در مقابل پادشاه یا امپراطور.
پادشاهان فئودال اروپا بیشتر نماینده واسالهای خود بودند و با رعایای خود ارتباط مستقیم نداشتند . این قبیل شاهان اغلب منتخب و موردنظر روحانیون بلند پایه و اعیان و اشراف زمیندار بودند. اختیارات مستقیم آنها محدود به قلمروملک فئودالی که متعلق به شخص آنها بود میشد. در خارج از قلمروملک فئودالی مربوط به پادشاه ، سرفها وابسته به ارباب فئودال خود بودند. زیرا ارباب محلی ، حافظ جان و مال آنها بود نه پادشاهی که بعلت دوری مسافت یا عدم توانایی و کمبود قوای لشکری خود قدرت حفظ و حراست از آنها رانداشت.
در این فئودالیسمی که صورت کمال به خود گرفته بود پادشاه حکم واسطه ای را داشت که در موارد اختلاف بین امرا میان آنها میانجیگری میکرد. وی در جنگ و صلح متکی به کمک نظامی یا خدمات سیاسی امرای فئودالی بود که به ندرت میتوانستند بیش از چهل روز از سال را مسلح به خدمت پادشاه حاضر باشند و مابقی ایام سال را به توطئه برای خلع وی مشغول بودند.
پس پادشاه دارای قدرت محدودی بود به همین جهت فئودالیسم در قرون وسطی بسیار متفاوت بود با فئودالیسم در کشورهای شرقی .
Https://telegram.me/andishehroshanma
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۶ ساعت 7:36 توسط mehran
|